روند درمان با طب سنتی
به نام او
سلام بر همگی عزیزان و بزرگواران، واقعا آیا من روم میشه سلام کنم؟!!!
راستش از شدت شرمساری روم سیاه و کبود شده (ای بابا اینجا چرا آیکون سیاه و کبود نداره آخه؟؟) اشکالی نداره عوضش از شدت شرمساری سرخ مثل لبو شدم
(آخه این آیکون رو داشت
)
با تمام روسیاهی و سرخی باید عرض کنم حالتون چطوره؟ خوب و خوش و سرحال هستید؟ منم حالم خوبه، خدا روشکر همه چیز به خوبی داره پیش میره و طبق معمول حسابی مشغول بدو بدو و فعالیت هستم، واقعا شرمنده ام که فرصت نمیشه بیام و یه دوخط از خودم بنویسم، به همه دوستانی که همچنان مینویسین و فعال هستین سر میزنم و میخونمتون، و بهتون آفرین میگم که همچنان سنگر رو حفظ کردید
اون بدو بدو که تو پاراگراف بالا درشت شده، عمدی، امدی کدوم درسته؟ یا به عبارتی از قصت، از قست، از غصت، از غست، از قصط، از قسط، از غصط، از غسط بود نفسم برید احساس با ثواطی متلغ میکنم، خلاصه اینکه اون بدو بدو رو همچین بر و رو دادم بهش که عرض کنم خدمت شما و یادگاری بمونه برای آیندگان و کسانی که روی روند بیماری ام اس مطالعه میکنن و برای خودم (البته اگه جناب بلاگفا دوباره تصمیم به پودر کردن آرشیو نگیره) که خدا رو شکر به لطف باری تعالی و عنایت خاصه ائمه اطهار علیهم السلام و توجه و پیگیری پزشکان صبور و متعهد و متدین عزیزم در طب سنتی و مثبت اندیشی و تغذیه مناسب و ورزش سبک سر پا هستم و بدون نیاز به هیچ گونه کمکی در حال فعالیت هستم، از تابستان 1390 با تصمیم شخصیم (بدون مشورت با پزشکم که از پزشکان طب رایج بودن) داروم که سینووکس بود رو یه خط در میون و سه خط در میون تزریق می کردم و خب البته پزشکم خیلی نگران بودن و مدام بهم تذکر میدادن که باید سر وقت داروها مصرف بشن اما راستش بعد چهار سال دیگه از تزریق هر هفته خسته شده بودم و سر خود تزریق داروها رو کم کردم تا آخرین بار در اسفند 1390 آخرین تزریق رو انجام دادم و پرونده تزریق بازی رو بستم تا اکنون، از حدود سه سال قبلش در مورد درمان با طب سنتی مطالعه میکردم و افرادی رو که تحت درمانهای مختلف بودن بررسی میکردم و جسته و گریخته از روی مطالب دوستان و اینترنت شروع کرده بودم به رعایت برخی نکات در تغذیه اما تحت نظر پزشک طب سنتی نبودم، 5 ماه بعد از آخرین تزریق سینووکس یعنی در تابستان 1391 درمان با طب سنتی رو به طور جدی خدمت یکی از بهترین پزشکان طب سنتی که عضو هیات علمی دانشکده طب سنتی دانشگاه علوم پزشکی تهران هستن شروع کردم، تا تابستان 1393 فقط تحت نظر ایشون بودم و از تابستان 1393 تا الان هم روند درمانم با همکاری پزشکم و همکار ایشون که هر دو عضو هیات علمی دانشکده طب سنتی هستن انجام میشه و خدا رو شکر با هدایت و راهنمایی این دو پزشک متعهد عزیز حالم خوبه و شرایط رو براه هست، اینها رو نوشتم جهت ثبت برای تمام کسانی که دوست دارن در جریان روند درمان یه بیمار ام اس باشن، حالا یا برای تحقیق یا برای آشنایی با بیماری یا برای پیگیری و یا هر چیز دیگه ای و برای خودم که به عنوان خاطرات درمانم ثبت بشه انشاالله و این رو هم برای کسانی که من رو ندیدن و با شرایط من آشنا نیستن بگم که به لحاظ ظاهری کاملا سلامت هستم و از روی ظاهرم کسی نمیتونه متوجه بشه که من ام اس دارم تا بهشون بگم که البته فکر میکنن دارم شوخی میکنم و سربه سرشون میذارم و دست آخر باید کارت ام اس رو بهشون نشون بدم که فکر کنم بازم باور نمیکنن!!
مطلبی که نوشتم صد در صد واقعی هست بدون هیچ گونه درشت نمایی و یا تخریبی، همه تجربیات شخصی هست و ممکنه در مورد بیمار دیگه ای صدق نکنه، بنابراین روند درمان من الزاما نمیتونه روند مناسبی برای شما دوست عزیز که مبتلا به ام اس هستید باشه چرا که ام اس بیماری هزار چهره است و برای هر فرد رخ تازه اش رو عیان میکنه، پس فقط یه تجربه شخصی هست.
سربلند و شاد باشید